سالها قبل در خانه خودمان با محمد (حیدر) داشتیم کارت بازی می کردیم. محمد راهنمایی بود و من دبیرستانی.
وسط بازی، نمی دانم چی شد که عصبانی شدم و یک سیلی محکم به محمد زدم.اما چیزی نگفت، یکی دیگر هم زدم! جای انگشتانم را روی صورتش به وضوح می دیدم.
بنده خدا با اینکه آدم قوی و با ادعایی هم بود، حرفی نزد. نمی دانم به احترام فامیلی بود یا اینکه مهمان بود نخواست چیزی بگوید.
یک ساعت بعد از محمد معذرت خواهی کردم.
گذشت و گذشت تا اینکه هشت سال بعد، محمد رفت. برای همیشه. تازه از سربازی برگشته بود و ترم اول دانشگاه بود.
آخرین تماس ما یک ایمیل بود. تلفنی از من خواست صد واژه تخصصی آی تی برایش بفرستم. ایمیل کردم. یکی دو ماه بعد، محمد درسش تمام شد، و زندگیش و آرزوهایش و نگرانی هایش.
محمد سال ۸۹ از دنیا رفت اما چیزی از او برای من مانده که فراموشم نمی شود. منظورم خاطره ایمیل نیست.
بلکه جای انگشتان من بر روی صورتش است که بعد از ۱۷ سال هنوز از یادم نمی رود. و دینی که از او بر گردن من مانده.
حالا بعد از این سالها، هر وقت قرآن می خوانم، اگر از کسی نام ببرم و او را در ثواب قرآن خواندنم شریک کنم، یکی از آنها حتماً محمد است.
نمی دانم او مرا بعد از آن کار بخشید یا نه. هیچ وقت هم نپرسیدم.
ای کاش تا زنده بود می پرسیدم که محمد مرا بخشیدی یا نه؟
ای کاش پا پیچش می شدم.
اما من این چیزها را نمی دانستم. کسی به من یاد نداده بود که این کسی که امروز به او سیلی زدی ممکن است فردا نباشد. پس امروز حلالیت بگیر که فردا دیر است.
محمد رفت و نمی توانم از او بپرسم که مرا بخشیده یا نه.
کاش یکی برایم خبر می آورد که محمد آن روز از من گذشت یا نه.
نمی دانم.
اما تنها کاری که از دستم بر می آید این است که تا زنده ام مجبورم در هر تلاوت قرآن اسم او را هم بیاورم. در کنار اسم پدر و مادرم و پدربزرگ ها و مادر بزرگ هایم. شاید این چیزی که برایش می فرستم، به دستش برسد، خوشحالش کند و مرا ببخشد.
راستی اگر محمد مرا نبخشیده باشد، چه می شود؟ جواب آن سیلی را با چه می دهد؟
آخرین دیدگاهها