چیزی که حاج تیمور با رفتنش به ما یاد داد

 

حاج تیمور عزیز

هنوز یک هفته از رفتنت نگذشته که این نامه را برایت می نویسم.

نامه‌ای به آدرس نامعلوم. اما تو فرستنده نامه را خوب می‎شناسی.

من نوذر هستم. پسر مرحوم قپانی. کسی که رفتنش بیشترین شباهت را به رفتن تو داشت.

هر دو در روزی که در کمال سلامت و ثروت و شهرت بودید، بی آنکه به ما خبر بدهید، ما را ترک کردید.

هر دوی شما در روزی که داشتید به سمت زادگاهتان می راندید از میان ما رفتید.

هر دو پشت فرمان نشسته بودید، اما بی‌خبر بودید از اینکه فرمان اصلی دست کسی دیگر است.

 

حاج تیمور عزیز

تو و پدرم، هم بودنتان پررنگ بود و هم رفتن‌تان پررنگ‌؛ و سنگین.

داغتان هم بر دل‌های ما بزرگ بوده و هست.

اما اینجا نمی‌خواهم برای رفتن‌تان مرثیه بخوانم، که زنان در آرپناه بهترینش را برایتان خوانده‌اند.

نمی‌خواهم غمنامه بنویسم. چون خوب می‌دانم که غم، هرچقدر هم که بزرگ باشد، زمان آن را کمرنگ می‌کند.

اما چیزی از رفتن تو و پدرم برجای ماند که تا ابد از ذهنم پاک نمی شود.

خواستم آن را اینجا بنویسم که دیگران هم بخوانند.

امروز می خواهم از چیزی بنویسم که پدرم سی‌و‌یک سال قبل به ما فهماند و تو هفت روز قبل.

شما با رفتن‌تان چیزی به من فهماندید که هرگز با بودن‌تان نمی‌توانستم درک کنم.

 

حاج تیمور عزیز

تو و پدرم با بی‌خبر رفتن‌تان به من فهماندید که قبل از مرگ با کسی هماهنگ نمی‎‌کنند.

قرار نیست همیشه از قبل، دکتر ما را جواب کند تا بفهمیم رفتنی هستیم. بسیاری از رفتن‌ها این روزها بی‌خبرانه شده.

حاج تیمور عزیز

تو و پدرم به من فهماندید که ثروت و شهرت مانع رفتن نمی‌شود. همه رفتنی هستیم. و این را خوب می‌دانیم. حتی اگر خود را به ندانستن بزنیم.

حاج تیمور

تو و پدرم با رفتن‌تان به ما آموختید که همه با دست خالی می‌رویم. مگر اینکه دعای خیری یا کار نیکی با خود داشته باشیم.

الحمدلله تو و پدرم دست خالی نرفتید.

با آنکه دارا بودید، اما بی‌خبر از حال ندارها نبودید.

غم طایفه را داشتید.

ما خاطرات خوبی از شما در ذهن‌مان داریم.

و برای شما دو نفر و بلکه همه رفتگان، از غنی و فقیر گرفته تا مشهور و گمنام، طلب آمرزش می کنیم.

انشالله خداوند سایه لطفش را در خانه‌ی جدیدتان از سرتان برندارد.

و خدا کند ما درسی که شما از خودتان برجای گذاشتید، تا آخرین لحظه‌ی بودن فراموش نکنیم.

خدا کند ما نیز وقت رفتن، با نامی نیک، دستی پُر و خیالی آسوده به منزل جدید وارد شویم.

 

برگ عیشی به گور خویش فرست

کس نیارد ز پس، تو پیش فرست

والسلام.

۲۶ آذر ۱۳۹۹

پانوشت: بسیاری از عزیزان قوم و خویش، در پایین این نوشته نظرات باارزشی نوشتند.
لطفاً این نظرات را حتما بخوانید و شما هم حرف دلتان را برای ما بنویسید 👇↓↓